روزنامه همشهری | سیدجواد هاشمی از سال1365که نخستین نقش سینماییاش را در فیلم «پرواز در شب» ساخته مرحوم رسول ملاقلیپور بازی کرد تا تقریبا اواسط دهه80 برای تماشاگران سینما تداعیگر شمایل رزمندهای فداکار بود که شهادت در ناصیهاش نوشته شده بود. قاعدتا با کمشدن تولیدات سینمای دفاعمقدس، هاشمی رفتهرفته داشت از سینما دور میافتاد و نقشهای کمتری به او پیشنهاد میشد اما در سال1385بخت به او رو کرد و بعد از 8سال غیبت در سینما، با بازی در فیلم «اخراجیها» ساخته مسعود دهنمکی- که فروش خوبی در گیشه داشت و حسابی بحثبرانگیز شد- بار دیگر به سینما بازگشت و توانست جایگاه خود را در سالهای منتهی به دهه 1390 که دهه برآمدن سلبریتیها بود، تثبیت کند و چهره متفاوتی از خود به نمایش بگذارد. هاشمی نمیخواست فرصتی را که اخراجیها در اختیار او گذاشته بود از کف بدهد و باز به همان نقشهای تکراریای که دیگر تعدادشان هم کم شده بود بازگردد. او دهه90 را با کارگردانی نخستین فیلمش، «آهوی پیشونیسفید» (1391) شروع کرد که هم فروش خوبی در گیشه داشت و هم توانست رضایت عدهای از سینماروها و منتقدان سینما را بهدست آورد. در جامجهانی2014 برزیل که گروهی از چهرههای مشهور سینما و موسیقی ایران برای تماشای بازیها رهسپار برزیل شدند، سیدجواد هاشمی هم یکی از مسافران بود. آن سفر حواشی زیادی داشت؛ از تامین هزینههای سفر گرفته تا پوشش برخی چهرهها اما هاشمی نمیخواست در دوران جدید در همان قالب گذشته باقی بماند. او انتقادها را به جان خرید تا بتواند به مردم بقبولاند که دیگر آن رزمندهای نیست که در فیلمها شهید میشد. او یک دهه اخیر، 3فیلم «پیشونی سفید 2»، «پیشونیسفید3» و «تورنادو» را براساس فیلمنامههایی از خودش ساخت و نام خودش را بهعنوان کارگردانی سینمای کودک ـ آن هم در زمانی که سینمای کودک دیگر رمقی نداشت ـ تثبیت کرد. حالا و در سال1400، آخرین ساخته سیدجواد هاشمی به نام «شهر گربهها» که فیلمی از سینمای کودک است به روی پرده آمده. هنوز حاشیهها و هاشمی بهدنبال هم هستند اما او با هوشمندی میکوشد، با حفظ حسنشهرتش، از حواشی به سود خود بهره ببرد و مسیرش را در سینمای کودک ادامه دهد. با هاشمی درباره آخرین فیلمش گفتوگو کردیم.
1-با توجه به تم ضدمهاجرت فیلم شما و ارجاعها و پیامهای سیاسی آن، شهر گربهها را دقیقا برای چه مخاطبی ساختهاید؟
البته فیلم من فیلم ضدمهاجرت نیست؛ فیلم از فکر و اندیشه های مهاجرت کردن صحبت می کند. در انتهای فیلم نشان میدهم که چند نفر در شهر گربهها میمانند چون اهدافشان مشخص است. من میگویم که بدون تفکر نباید مهاجرت کرد. مخاطب اصلی من هم خانواده است؛ یعنی هم بزرگ و هم کوچک اما بیشتر با یک دنیای فانتزی وارد ذهن کودکان میشوم، چون بهنظرم باید به بچهها آموزش داد که از همین کودکی مراقب آیندهشان باشند. اینکه فکر کنیم بچهها نمیفهمند، اشتباه میکنیم. بچهها فیلمهای من را مکرر تماشا کردهاند؛ هم پیشونیسفید و هم تورنادو را و فکر میکنم شهر گربهها هم از آن فیلمهایی است که بعد از دانلود کردن، مکرر تماشایش میکنند و مسلما مفاهیم سختش را هم دریافت خواهند کرد. دقیقا مخاطب من هم خانواده است؛ یعنی بچهها و بزرگترها و به همین دلیل با یک نگاه فانتزی زبان کودکانه و نوجوانانه را انتخاب کردم.
2-فیلم با سکانسهای موزیکال قصد خلق فضایی مفرح برای کودکان دارد اما متن برخی ترانهها بیشتر تماشاگر بزرگسال را هدف قرار میدهد. چه شد که به این نتیجه رسیدید که مضامین دلخواهتان را در قالب فصلهای موزیکال دنبال کنید؟
خب، بله! بخشی از ترانهها کاملا بزرگسال است و مسلما نظر من هم این بوده از اشعاری استفاده کنم که مطمئنم هم بچهها حفظشان خواهند کرد و هم بزرگترها به عمقشان پی میبرند. فیلمهای من همیشه 3سطح رویی، میانی و زیرین دارند. سطح رویی آن برای بچهها و کسانی است که فقط به سینما میآیند و دست میزنند و شادی و کیف میکنند و بهاصطلاح حال میکنند یا غم و اندوه بعضی صحنهها آنها را به فکر وادار میکند ولی آنچنان عمیق نگاه نمیکنند؛ این سطح رویی فیلمهای من است. سطح میانی برای خانوادهها و نوجوانانی است که اصولا باز خیلی تفکر عمیق سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ندارند. از دیدن فیلم هم لذت میبرند و هم با مواردی که سؤالبرانگیز است یا با جوابهایی که در ذهنشان هست، اما باز خیلی عمیق نیست، روبهرو میشوند. در واقع سطح میانی برای خانوادههایی است که خیلی عمیق نگاه نمیکنند اما سطح زیرین برای کسانی است که نگاه عمیق فرهنگی و سیاسی دارند و تحلیل میکنند و اهل تحقیق و مطالعه هستند؛ آنها بهتر و بیشتر توجه میکنند. فیلم ممکن است برای آنها چالشبرانگیز باشد یا ممکن است با تعمق در فیلم به نتایج خوبی برسند. این سه سطح وجود دارد و لزوما اشعار هم طبق همین موضوع طراحی شده است. من همیشه از موسیقی در کارهایم استفاده میکنم چراکه موسیقی میتواند به ذهن خیالانگیز بچهها کمک کند و شادمانی را منتقل میکند و بچهها موسیقی دوست دارند و خیلی چیزهای دیگر.
3-با اینکه فیلم فضایی فانتزی دارد، اماتاریکی برخی از فصلها با آنچه میتوانست به جلوه بهتر رنگها- که معمولا در فیلمهای فانتزی کودکانه موردتوجه قرارمیگیرد-بینجامد، در تضاد نیست؟
خب، فیلم آنقدر تاریک نیست. حالا نمیدانم شما در کدام سینما فیلم را ملاحظه فرمودید اما فیلم در نسخه نهایی بعد از تصحیح رنگ بهنظرم خیلی شاداب و خوشرنگ و لعاب است. حالا اینکه ممکن است در سالنی تاریک دیده شود یا در بعضی صحنهها قدری تاریک باشد، عمدی در کار نیست و ما به زیبایی تصاویر بهشدت پایبند هستیم. اعتقادم این است که فیلم باید خیلی شیک و خوشرنگ و لعاب ساخته شود، مخصوصا برای بچهها.
4-ایده سرقت عمر در شهر گربهها از فیلم «In Time» یا «سروقت» (اندرو نیکول، ۲۰۱۱) آمده است. با توجه به اینکه فیلمی برای مخاطب کودک ساختهاید چه شد که سراغ اقتباس از فیلم In Time رفتید؟
راستش را بخواهید، بله! من با دیدن فیلم In Time احساس کردم سوژه، سوژه خوبی است و میشود آن را ایرانیزه کرد. با اینکه خود فیلم را خیلی نپسندیده بودم اما موضوعش را خیلی دوست داشتم و به همین دلیل اقتباس کردم. فکر میکنم میشود از خیلی از فیلمهای خوب غربی اقتباس کرد و کارهای خوبی با توجه به ذهنیت ایرانی ساخت. البته قصه و موضوع فیلم شهر گربهها واقعا ربطی به In Time ندارد و فقط از همان ایده اضافه و کاسته شدن عمر استفاده کردم.
5-گربهای با چهره دونالد ترامپ در نقشی منفی قرار است ابعادی سیاسی به فیلم بدهد و در تیتراژ هم نام ترامپ را جزو بازیگران فیلم قرار دادهاید. فکر میکنید ارجاع فیلم به رئیسجمهوری سابق آمریکا چقدر برای مخاطب کودک تأثیرگذار است؟
اول صحبتهایم گفتم که این فیلم، فیلم خانواده است و لزوما بچهها نمیفهمند که آن شخصیت، ترامپ است یا نه. مهم این است که بچهها بدانند شهر گربهها حاکمی دارد که آن حاکم دارد عمر دیگران را میگیرد و به عمر خودش اضافه میکند. این مهم است و بچهها این را خیلی راحت میفهمند. بزرگترها ترامپ را میشناسند. شخصیت ترامپ یک شخصیت فانتزی عجیب و غریب و بینظیر در زمره رئیسانجمهوری عالم است و به همین دلیل من این شخصیت فانتزی را در فیلم فانتزیام استفاده کردم. قصدم این نبوده که بچهها ترامپ را بشناسند یا شخصیتپردازیاش کنم. یکبار هم در فیلم نام این شخصیت را نبردهام و اسمش «گربه گنده» است و واقعیتش فکر میکنم سؤالتان خیلی سؤال درستی نبود.
6-پایانبندی فیلم، با جایگزینی علیرضا خمسه برای ریاست شهر گربهها، عملا مقدمهای برای قسمت دوم میشود. با توجه به تجربه پیشونیسفید، گویا به ساخت سری فیلمها علاقه خاصی دارید و بعد از سری فیلمهای پیشونیسفید نوبت به سری فیلمهای شهر گربهها رسیده است. شهر گربهها2 با همین ترکیب بازیگران ساخته شده است؟
بخشهایی از فیلم شهر گربهها2 باقی مانده اما مسلما قصهای در همین راستا خواهد بود و با همین بازیگران. ممکن است تعدادی از بازیگران کم شوند اما کلا فیلم ادامه این داستان نیست بلکه برگشت به ابتدای ماجراست. به این معنی که شهر گربههای کنونی در واقع شهر گربهها2 است و ما شهر گربهها1 را بعدا خواهیم دید. ما به این موضوع اشاره نکردیم که مخاطب دچار سردرگمی نشود که اگر این دو است پس یک کجاست! تصمیم داریم که بعدا آن فیلم را به اسم شهر گربهها1 اکران کنیم.
7- این سالها در پشت دوربین به عوامل ثابتی رسیدهاید. فرشاد خالقی در مقام فیلمبردار و بهنام صبوحی بهعنوان آهنگساز در سری فیلمهای پیشونیسفید همراهتان بودهاند. ظاهراً کار کردن با یک تیم ثابت را ترجیح میدهید!؟
بله، من اصولا خیلی وقتها از ترکیب عوامل و بازیگران ثابت به نتایج بهتری میرسم. احساس میکنم وقتی آدم با افکار یک کارگردان آشنا میشود، خیلی راحت میتواند تصاویر و مفاهیم بهتری منتقل کند یا موسیقی مطابق سلیقه کارگردان بسازد. با آقای صبوحی بیشتر از 30سال است که رفیق هستم. ما از ابتدا با هم کار میکردیم و مسلم است که سلیقه من به آقای صبوحی نزدیک است. در تصویربرداری آقای خالقی را مثال زدید ولی من تمام عواملم در فیلمهایم عوامل تکراری هستند، چون شرایط من، ذهنیات من، نوع نگاه و علاقهمندیهایم را بهتر درک میکنند.
سکانسهای موزیکال فیلم، طبق روایت اثر، فصلهای فریب هستند که در نهایت به از دست رفتن عمر گربهها میانجامد، درحالیکه فیلم برای کسب جذابیت و کشش دقیقا از همین بخشها بهرهمیگیرد؛ یعنی این بخش سرابگونه ماجراست که بار ایجاد کشش و جذابیت اثر برای مخاطب کودک را برعهده گرفته است.
اصولا در کارهای من موسیقی نقشی اساسی دارد، ولی نه مثل فیلمهای هندی بلکه به روند فیلم و پیشبرد قصه کمک میکند؛ مثل پیشونیسفید یا دیگر فیلمهایم که قصه را با موسیقی دنبال میکنم. بهنظرم موسیقی هم دنیای مفرح را تامین میکند و هم پیشبرنده قصه من است. به همین دلیل فکر میکنم موسیقی فیلمهایم میتواند هم برای بچهها جذاب باشد و هم برای کسانی که سیر دراماتیک را با موسیقی دنبال میکنند و با موسیقی به انتهای قصه میرسند. بماند که در موسیقی وجه تفریحی و شادمانه یا خیلی وقتها تلخی و غم و اندوهی که اصولا در فیلمهایم به آن توجه میکنم وجود دارد. خیلی وقتها به من میگویند چرا فیلمهایت آنقدر غمانگیز است؟ و من میگویم بله، من در اصل اکثر فیلمهایم تم تراژدی دارد. در مواجهه پیشونیسفید با اختاپوس در فیلم پیشونیسفید، حتی در تورنادو و حالا در شهر گربهها یک تراژدی شکل میگیرد ولی این تراژدی خودش را در لایه شادمانی در قصه نشان میدهد.
پ.ن : منبع الهام«شهرگربهها»
داستان فیلم «In Time» که هاشمی ایده سرقت عمر را از آن گرفته، از چه قرار است؟ در آینده نه چندان دور، میزان کامل عمر طبیعی یک انسان از ۲۵سال تجاوز نمیکند و امکان زندگی بیشتر از این مدتزمان وجود ندارد اما اگر کسی بسیار ثروتمند باشد، میتواند با مهندسی ژنتیک، میزان طول عمر خود را تا بینهایت افزایش دهد اما برای افراد فقیر 2گزینه بیشتر وجود ندارد؛ یا هرطور شده پول لازم برای خرید طول عمر را تهیه کنند یا اینکه صبر کند تا در ۲۵سالگی با زندگی خداحافظی کنند اما در یک شب جوانی فقیر به نام «ویل سالاس» به شکل اتفاقی با مردی روبهرو میشود که عمری بسیار طولانی دارد و بعد از دریافت این عمر از او، قصد دارد تا شرایط زندگیاش را تغییر دهد اما پلیس فکر میکند که این میزان طول عمر با دزدی بهدست آمده... . خود فیلم چندان چنگی به دل نمیزند اما ایده اولیه آنکه کم و زیاد شدن عمر آدمهاست جذاب بهنظر میرسد.
باید گفت «In Time» در رتبهبندیهای سایتهای metacritic یا IMDb فیلمی متوسط ارزیابی شده است اما در زمان اکرانش توانست 174میلیون دلار فروش کند و چندبرابر بودجه 40میلیون دلاریاش را بازگرداند. حالا باید دید ایده این فیلم آمریکایی بهکار فیلم شهر گربهها میآید و فروش آن را در گیشه تضمین میکند یا نه.